๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

ســــــٱئڵ ګـۇې تۅٱم یٲزۿـــــــړٲ

๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

ســــــٱئڵ ګـۇې تۅٱم یٲزۿـــــــړٲ

๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

*
*
م‍ ‍ا ز ن‍ ‍د ه ‍ ب‍ ‍ه ‍ آن‍ ‍ی‍ ‍م ک‍ ‍ه ‍ آر ا م ‍ ن‍ ‍گ‍ ‍ی‍ ‍ر ی‍ ‍م
م‍ ‍و ج‍ ‍ی‍ ‍م ک‍ ‍ه آس‍ ‍و د گ‍ ‍یِ م‍ ‍ا ع‍ ‍د م م‍ ‍ا س‍ ‍ت
.
.
.

۵ مطلب با موضوع «دل نوشتـــــ» ثبت شده است

۱۶
دی
۹۸

.رهبرم سلام

نمازت قبول...

چه کردند بادلت که اینگونه اشک هایت میریزد

چه کردند که مابین نمازت مکث میکنی و بغض هایت را میخوری

چه کردند با مولایمان که اینگونه بالای سر علمدارش اشک میریزد

  • ۱۶ دی ۹۸ ، ۱۲:۱۷
  • جمعه هایم بی تو بی معناست، مهدی جان بیا...
۱۶
دی
۹۸

چــقــدر نـبـــودنـت تــلــخ اســت😔😔😔

چـــرا هــیـــچ روضــه ای آرامـمـان نـمـیـــکــنـد؟!

کـمــی بـــیـــشـــتــر از یــکـ داغ!

چگونه باورکنـــم که دیـگر نیستی

دلمان برایــت تـــنـــگ مـــیشود😔

همیشه در دلمان زنده ای ســـردار دلــهـــا❤

  • ۱۶ دی ۹۸ ، ۰۳:۵۰
  • جمعه هایم بی تو بی معناست، مهدی جان بیا...
۱۰
آذر
۹۸

چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی

با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی

ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند

وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...

چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن نویسی میکردم...چقدر آن روز هارا دوست داشتم...

با این وب خاطره ها دارم...هر پستی که ثبت شده است ،پشتش خاطره ها نشسته!..وبا خواندنشان مرغ خیالم پرمیکشد به آن روزها..

واقعا  واقعا  واقعا  یادش بخیر

چقدر حسرت ان روز ها را میخورم

دغدغه هایم شیرین بود برایم...

چه شد که چنین شدم...

چه شد که راه کج کردم..

______________________

این قسمت حذف شد!

 

  • جمعه هایم بی تو بی معناست، مهدی جان بیا...
۰۷
مرداد
۹۴

امام سجاد(علیه السلام)میفرمایند:

اگر باکسی برخورد کردی که،سنش از تو بیشتر بود،بگو چون سنش از من بیشتر است،پس ایمانش هم از من بیشتر است.

واگر با کسی برخورد کردی که سنش از تو کمتر بود،بگو چون سنش از من کمتر است،پس گناهش هم از من کمتر است.

و اگر با کسی برخورد کردی که هم سن وسال تو بود،بگو من به گناه خود یقین دارم و به گناه او شک،...پس در هر حالت ممکن است که در نزد خداوند از من عزیز تر باشد.


  • جمعه هایم بی تو بی معناست، مهدی جان بیا...
۲۵
تیر
۹۴

دلخسته خــدا خــدا میکردم          یک ماه برای تو دعا میکردم

هر جمعه ی ماه رمضانی که گذشت        تا وقت اذان تو را صدا میکردم

سی روز به عشق دیدنت آقاجان     من روزه ی خود به اشک وا میکردم

در هرشب قدر وقت احیاء ارباب             بایاد شما یاد وصفا میکردم

ای کاش نماز عید فطرِ خود را              در پشت سر تو اقتدا میکردم

افسوس چنین نشد ومن فهمیدم            یک ماه برای خود دعا میکردم

رمضـــان هم سپری شد خبری از تو نشد

سهم ما خون جگری شد خبری از تو نشد


الهی ماه رمضون هم گذشت ومن از خودم نگذشتم،تو از من بگذر

دلم نمیاد دلنوشته وداع را بنویسم،هروقت هم که بهش فکر میکردم،باخودم میگفتم خب حالا وقت دارم.برای خداحافظی زوده، کو تا ماه رمضون تموم بشه، ولی خب مثل اینکه وقتشه...ولی...

من به این مهمونی عادت کرده بودم..دلم گرفته......عجب سفره ای بین ما بود.عجب برکتی داشت... 

تا چشم بهم گذاشتیم تموم شد! دیگه لحظه لحظه ی وداعه...دوست دارم سرم رو بزارم کنار این سفره ی خدا،ویه دل سیر به حال خودم گریه کنم...آخه من که جایی رو ندارم برم.دلم خوش بود به این ماه...

پر از بغضم...

نکنه مهمانی آخرم باشه؟!...

رمضان بی تو دلم تنگ شود

میروی و دل من سنگ شود

رمضــان یـک خبــر از یار بــده

بر دلـــم مــژده ی دلــدار بــده

  • جمعه هایم بی تو بی معناست، مهدی جان بیا...