مردی مقابل گل فروشی ایستاد.
او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .
وقتی از گل فروشی خارج شد دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد.
مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟
دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است .
مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی .
وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از
خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟
دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست !
مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید بغض گلویش را گرفت و دلش شکست.
طاقت نیاورد به گل فروشی برگشت،
دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد .
رسول خدا(ص) فرمود:
نگاه محبتآمیز فرزند به پدر و مــــادرش عبــــــادت است.
بحارالانوارجلد 74 صفحه 80
_____________
تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست . . .
اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند
و با وجود همه مشکلات ، به تو لبخند زد تا تو دلگرم شوی . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو 10 سالگی : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگی : " ولم کنین "
تو 20 سالگی : " مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگی : " باید از این خونه بزنم بیرون"
تو 30 سالگی : " حق با شما بود"
تو 35 سالگی : "میخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگی : " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو هفتاد سالگی : " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...!
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم...
بیایید تا آن ها زنده اند از ته دل بگوییم:
پــــــــدر و مـــــــــــادر عزیز، دوستتان داریم…
کسانی که هیچ چیز را برای خود نمی خواستند و نمی خواهند