گفت: آخـه بابام موجیـه!
گفتم: خوب انشاالله خوب میشه، چرا دعا کنم شهید بشه؟..
شروع میکنـه منو و مادر و برادرم رو کتـک میزنه!
امـــامشکل مـا این نیست!
گفتم: دختـرم پس مشکـل چیـه؟
بعد اینکــه حـالش خوب میشه و متوجه میشه چه کـاری کرده,
حــاجی ما طـاقت نداریم شرمندگی پدرمــون را ببینیم.
حــاجی دعــا کنید پدرم شهیـد بشه و به رفیقاش ملــحق بشه...