.رهبرم سلام
نمازت قبول...
چه کردند بادلت که اینگونه اشک هایت میریزد
چه کردند که مابین نمازت مکث میکنی و بغض هایت را میخوری
چه کردند با مولایمان که اینگونه بالای سر علمدارش اشک میریزد
- ۱۶ دی ۹۸ ، ۱۲:۱۷
.رهبرم سلام
نمازت قبول...
چه کردند بادلت که اینگونه اشک هایت میریزد
چه کردند که مابین نمازت مکث میکنی و بغض هایت را میخوری
چه کردند با مولایمان که اینگونه بالای سر علمدارش اشک میریزد
چرا بین اینهمه شهید سرجدا، نام شهید حججی اینقدر درخشید؟
زندگی شهید حججی بیشتر از شهادتش درسآموز است؛
او یک ابراهیم هادیِ دیگری برای این زمان است.
از جوانها تقاضا میکنم، زندگی شهید حججی را مرور کنند؛
خدا حرفهایی دربارۀ او با ما دارد!
این کار خدا بود که عاشقیِ این جوان مجاهد را رسوا کرد؛
چون او واقعاً میتواند الگو باشد.
فقط نور وجودش نیست که اتمام حجت میکند، زندگی نامهاش بیشتر غوغا خواهد کرد
وقتی زندگینامه شهید حججی و شرح فعالیتهای فرهنگی و رسیدگی او به محرومان منتشر شود،
تازه معلوم خواهد شد که چرا چشمان پرنفوذش اینقدر بر دلها اثر گذاشته
و دلِ این ملت را تکان داده است؟
(استاد پناهیـــــــــــان)
وقتی کودکی متولد می شود اگر او را در زندان کوچکی بزرگ کنیم ، دنیای او به همین زندان ختم می شود ، با در و دیوار آن انس می گیرد و تمام دنیای او همین حصار کوچک است و چه بسا که به این دنیای کوچک چنان عشق و علاقه ای پیدا می کند که دوست ندارد به بیرون حصار قدم بگذارد و حتی فکر رفتن آن طرف او را ناراحت می کند زیرا شناختی از بیرون حصار ندارد .
حال اگر این کودک در سن 18 سالگی بتواند یک آجر از دنیای کوچک و تنگ و تاریک خود را بردارد و آن طرف را ببیند تازه متوجه می شود که چه دنیای بزرگتر و بهتری در انتظار اوست بنابراین دیگر از پا نمی نشیند و تلاش می کند تا خود را از این حصار نجات دهد .
خود شناسی یعنی همین از حصار کوچک تن گذشتن و رسیدن به دنیای حقیقی اگر ما بتوانیم قسمت کوچکی از دنیای ماورایی را با استفاده از خود شناسی و خدا شناسی درک کنیم دیگر دلمان به این دنیا بند نمی شود و مدام هوای عالم بالا را می کند و بالطبع برای رسیدن به آن دنیا و درک لذت های آن تلاش می کند . مثل کسی که از شوق سفری که در پیش دارد از مدت ها قبل تدارک آن را می بیند و هر لحظه که به زمان مسافرت نزدیکتر می شود شاداب تر می گردد …
مثل شهداء؛ که از خود گذشتند و به معبود رسیدند
"من عرف نفسه فقد عرف ربه "
◇داستان این شهید رو بخونیدو ببینید بعضی وقتها گذشت از یک گناه آدم رو به چه جاهایی نمیرسونه...
+یه روز با رفقا رفته بودیم دماوند،یکی از بزرگــتر ها گفت:احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار.....
منم راه افتادم....راه زیاد بود،کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رود خانه نزدیک شدم.تا چشمم به رود خانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن، نمیدانستم چه کار کنم.همان جا پشت درخت مخفی شدم...
می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم.پشت آن درخت وکنار رودخانه ،چندین دختر جوان مشغول شنا بودند.همان جا خدا را صدا زدم وگفتم خدایا کمکم کن.خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم ،هیچ کس هم متوجه نمیشود.امـــا خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.
از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم.خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود.یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود:هرکس برای خدا گریه کند، خداوند اورا خیلی دوست خواهد داشت...گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم.حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات میکردم.خیلی با توجه گفتم یا الله......یا الله.........به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همۀ اطراف شنیده میشد.به اطرافم نگاه کردم، صدا از همۀ سنگریزه های بیابان و درخت ها وکوه ها می آمد!!!!
همه میگفتند: سبوح القدوس و رب الملائکة و الروح....
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد....
✎ در سـال1391 ، دفترچه ای که 27 سال پس از شهــادت احـمد آقا داخل کیفـی قدیمـی که متعلق به ایشون بود ،بدست آمــد.در آخرین صفحه نوشته بود که...
در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم ،حضرت مهدی(عج) را زیارت کردم...
شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید وما مرده ایم...
◇کتاب عارفانه سیره عملی فرار از گناه شهید احمد علی نیری.
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد؛گفتم:«منصور جان،مگه جا قحطیه که میایی می ایستی وسط بچه ها نماز؟!
خب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم وبیام دنبال مهر تو بگردم.»تسبیح رو برداشت و همان طور که میچرخاندش،گفت«این کار فلسفه داره.من جلوی اینها نماز می ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن.مهر رو دست بگیرن و لمس کنن.من اگه برم اتاق دیگه واینها نماز خوندن من رو نبینن..چطور بعدا بهشون بگم بیایین نماز بخونید؟!»
قرآن هم که میخواست بخواند؛همین طور بود.ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچه ها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند.همه دورش جمع میشدیم.من هم قرآن دستم میگرفتم و خط به خط با او می خواندم.
اصلا اهل نصیحت کردن نبود.می گفت به جای اینکه چیزی را با حرف زدن به بچه ها یاد بدهیم. باید با عمل خودمان نشانش بدهیم...
شهید ستاری به روایت همسر
آری شهدای ما چنین اند...
در گذشته الگوی کودکان ما پدر ومادری بودند که در حسینیه هاو مساجد و... کنار پدر ومادرشان می نشستند و کم کم اُخت می گرفتند.
راستی اینک الگوی کودکانمان چیست؟؟
امر- به - معروف - و - نهی- از -منکر- عملی را با کودکان خود تجربه کنیم!!
جای مـــــــاهی کجاست؟ در دریا
پس چــرا زیر خـــــاک ها بودند؟
مــــاهی و خــــاک! قصه تلخی است
کاش در آب هـــا رها بودند
دست بسته به شهر آوردند
صد و هفتاد و پنج مــــــاهی را
مـــــاهی و دست بسته زیر خاک!
من نمی فهمم این سیـــــاهی را
این سیـــاهی که یک نفر با خــــاک
بکشد ساکنان دریا را
ماهی و دست بسته زیر خـــاک
حل کند یک نفر معما را!
بیست و نه سال منتظر بودیم
پیرمان کرد داغ ماهی ها
خانه روشن شد از رسیدنشان
تا که طی شد فراق مــــــــاهی ها
خدایا حق شهدا را برما حلال کن...
اگرباشد قرار،آخربمیــــــــرم ღ نمے خواهم که دربستر بمیــــــرم
نمے خواهم که چون بوجهل ازجهل ღ بَرے از رحمت داور بمیــــــرم
نمے خواهم به عالم همچو قارون ღ ز فرط پول وسیم و زر بمیــــرم
نمے خواهم که چون مجنون بے دل ღ به صحرا از غم دلبر بمیـــــــرم
نمے خواهم که همچون شمع سوزان ღ بریزم اشک و در آخر بـمیــــرم
نمے خواهم که چون پروانه ے زار ღ بسوزم بے هدف بے پر بمیــــــرم
نمے خواهم که در ایام پیرے ღ گنه کار و سیه دفتر بمیـــــــرم
دلم خواهد براے حفظ قرآن ღ براے یارے رهبر بمیـــــــــــرم
دلم خواهد که در جولانگه رزم ღ بریزم خون بد اختر بمیـــــــــــرم
دلم خواهد سرم از تن شود دو ღ در این ره چون حسین،بے سربمیـــــــــرم
دلم خواهد که چون اکبروقاسم ღ لبم تشنه،جگراخگر بمیـــــــــــرم
دلم خواهد که درفصل جوانے ღ دلاور وار درسنگر بمیـــــــــــرم
دلم خواهد که سنگر،حجله گردد ღ حنایم، خون گرم و تربمیــــــــــرم
میون خاک و خونی...تو ای ماه جوونم..
مث موهات....پریشونم . .
آروم آروم..میذارم من.....صورت رو صورت ماهتــــ...
اما حالا این جواب مردونگیشونه ؟؟؟!!
شهدا برای حفظ اسلام و شریعت رفتند
و زنانشان رو بیوه و فرزندانشان رو یتیم کردند ولی به چه ارزشی این کار رو کردند
.جواب قشر امروز از سینما و صدا و سیما و تئاتر
ماگرفته تا خیلی چیزهای دیگه
به اونها چیست ؟
فقط بلدیم بگیم شهدا شرمنده ایم و همین و بس! ! !