๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

ســــــٱئڵ ګـۇې تۅٱم یٲزۿـــــــړٲ
مشخصات بلاگ
๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

*
*
م‍ ‍ا ز ن‍ ‍د ه ‍ ب‍ ‍ه ‍ آن‍ ‍ی‍ ‍م ک‍ ‍ه ‍ آر ا م ‍ ن‍ ‍گ‍ ‍ی‍ ‍ر ی‍ ‍م
م‍ ‍و ج‍ ‍ی‍ ‍م ک‍ ‍ه آس‍ ‍و د گ‍ ‍یِ م‍ ‍ا ع‍ ‍د م م‍ ‍ا س‍ ‍ت
.
.
.

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۵۷ ب.ظ

بعداز ظهور چه اتفاقی می افتد؟!

باخودمان صادق باشیم.

خیلی از این بهانه هایی که به حساب "منطقی بودن"ردیف میکنیم برای انجام ندادنِ کارهای رویِ زمین مانده، کشک اند؛ کشک!

.

اگر نه آن مردی که آمد و به امام حسین (ع)گفت:

تکلیف جنگ مشخص شده دیگر من به کارت نمی آیم،.

یا آن یکی که اسبش را تعارف کرد به جای ماندن خودش هم.

 

خود را محک بزنید قبل از آنکه دیر بشود.

وقتش که برسد ،این کاروان منتظر من وتو نمیماند...

 

.

به قول استاد رائفی پور؛نمی فهمیم که نداریم.!

                                 . . . تعجیل درفرج آقا صلوات

۱ نظر ۲۳ آذر ۹۸ ، ۱۵:۵۷
سائل الزَّهرا♡
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۸ ق.ظ

خاطرات

چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی

با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی

ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند

وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...

چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن نویسی میکردم...چقدر آن روز هارا دوست داشتم...

با این وب خاطره ها دارم...هر پستی که ثبت شده است ،پشتش خاطره ها نشسته!..وبا خواندنشان مرغ خیالم پرمیکشد به آن روزها..

واقعا  واقعا  واقعا  یادش بخیر

چقدر حسرت ان روز ها را میخورم

دغدغه هایم شیرین بود برایم...

چه شد که چنین شدم...

چه شد که راه کج کردم..

______________________

این قسمت حذف شد!

 

۳ نظر ۱۰ آذر ۹۸ ، ۰۹:۲۸
سائل الزَّهرا♡