خاطرات
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن نویسی میکردم...چقدر آن روز هارا دوست داشتم...
با این وب خاطره ها دارم...هر پستی که ثبت شده است ،پشتش خاطره ها نشسته!..وبا خواندنشان مرغ خیالم پرمیکشد به آن روزها..
واقعا واقعا واقعا یادش بخیر
چقدر حسرت ان روز ها را میخورم
دغدغه هایم شیرین بود برایم...
چه شد که چنین شدم...
چه شد که راه کج کردم..
______________________
این قسمت حذف شد!
نوشتن ، موسیقی گوش دادن
زیارت خوندن و حتی بی ون رفتن حال ادمو عوض میکنه !
اما قبل از اینا به این فکر کن که چرا حالت بد شده ...