๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

ســــــٱئڵ ګـۇې تۅٱم یٲزۿـــــــړٲ

๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

ســــــٱئڵ ګـۇې تۅٱم یٲزۿـــــــړٲ

๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

*
*
م‍ ‍ا ز ن‍ ‍د ه ‍ ب‍ ‍ه ‍ آن‍ ‍ی‍ ‍م ک‍ ‍ه ‍ آر ا م ‍ ن‍ ‍گ‍ ‍ی‍ ‍ر ی‍ ‍م
م‍ ‍و ج‍ ‍ی‍ ‍م ک‍ ‍ه آس‍ ‍و د گ‍ ‍یِ م‍ ‍ا ع‍ ‍د م م‍ ‍ا س‍ ‍ت
.
.
.

بایگانی
آخرین نظرات

بهشتِ من، در سکوت اتاق کوچک او

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ۰۷:۱۵ ق.ظ

بین این همه تنش و خستگی ،دیدن این صحنه برای من  خوده خوده بهشت بود

درِ اتاق دخترم رو یه تقه زدم وباز کردم ،میخواستم  چیزی بگم بهش که چشمام بادیدن این صحنه اکلیلی شد واجازه نداد صدایی ازمن دربیاد..

قامت بسته بود و نماز می‌خواند…

نه به اجبار، نه از روی تکرار؛ انتخاب خودش بود

شوکه شدم! اصلا باورم نمیشد!!

اینکه خودش به انتخاب خودش الان جلوی چشمای ذوق زده من، ایستاده روبه قبله و داره با خدای خودش حرف میزنه.

از اینکه هنوز بندِ قلبِ من وصل به توئه خدا♡

از کی داره یواشکی نماز میخونه؟؟؟ چی شد که تصمیمش شد این؟

همون دختری که وقتی بچه بود به وقت نماز زیر دست وپای ما، بازی میکرد . مُهرِ ما رو برمیداشت. ..گاهی هم باما نماز میخوند . تا وزنش سبک بود همیشه از گردنمون آویزون بود...مُهر مارو برمیداشت و مخفی میکرد و برمیگشت زل میزد به چشمامون تا عکس العمل مارو ببینه و من به زور خودم رو کنترل میکردم که نخندم ونمازم به هم نریزد.

خدایا شکرت

میشه مواظبش باشی؟ میشه همینطوری بمونه تا آخر؟می‌شه این شکوفه‌ی ایمان رو تا آخر براش حفظ کنی؟

پ.ن: خواستم حال خوشم رو باشما شریک بشم

شماکه منو نمیشناسید. پس ریا نمیشه:)

۰۴/۰۸/۱۶
سائل الزَّهرا♡

نظرات  (۷)

۱۶ آبان ۰۴ ، ۰۹:۰۵ سایه های بیداری

شاید در انتهای این نظر ( کامنت ) ، یکی از آنهایی که مرا می شناسند بپرسد : 

تو چرا ؟ تو که اعتقادی به این باورها نداری ؟ آنقدر چوب این باورها را خوردی 

که برای هفت پشتت ، نه تنها کافیست ، بلکه بیش از آن است که می بایست بر تو روا می رفته و رفته . و تو در سکوت آرام خود ، سر در چاک پیراهن چاک چاک پژمرده از بیداد همین باورها ، کردی و گاهی ناله و گاهی در حسرت همین باورها که روزگاری همانند همین دخترک در اتاق تنهایی خویش ، سجاده تر میکردی به دیدۀ اشک . 

خوب میدانم و بهتر از هر کسی خوب میدانم و مکرر خوب میدانم که دخترک ، عالم عشق را نه « به انتخاب » که انتخاب فرمان عقل است و او ، به انطباق دل ، بر سر خوان عشق نشسته و تقاضای : « لقمه ای عشق هم به من میدهی ؟ » 

و از آن سو : بیا عزیز من ! همۀ سفره از آن تو ....

و دخترک ....

و دخترک دلش میگیرد از اینکه می بیند : 

خدا از سر سفره بلند میشود در حالیکه با پشت دست قطره اشک روی گونه را می زداید و در دل نجوا : 

لعنت من بر همۀ شمایی که دیانتی را فدای سیاستی کثیف کردید . 

لعنت من بر شما ...‌

 

دخترک خوب میداند و خوب میداند و مکرر خوب میداند که روی سخن خدا ، دیگران است ، نه او . 

لبخند میزند 

زیبا میشود 

عین خواهر سهراب به هنگام انار ...

پاسخ:
درد عمیقی پشت تک تک کلمه ها نشسته
نوشته‌ی شما مثل یک مرثیه هم زیبا بود هم تلخ ...برای ایمانی که در تلاقی با دنیا دچار خدشه شده.( من معتقدم دین از سیاست جدانیست.ولی این وسط یه عده سیاست رو کثیف کردند و این خیلی به دین ضربه زده)
من کاملاً می‌فهمم که شما از چه دریچه‌ای به این صحنه نگاه می‌کنید و
من به صراحت اعتراف می‌کنم که درد و تلخی شما از اینکه باورهای مقدس، ابزار سیاست‌های کثیف شده‌،  حقیقتی ست که عمیقاً درک می‌کنم. شما چوب این جداییِ ناخواسته رو خوردید و حق دارید که نسبت به هر نماد ایمانی، با این دید انتقادی نگاه کنید.

دخترک من، در آن لحظه‌ی پاک، نه در باب سیاست سخن میگفت و نه درگیر دیانت تفسیرشده‌ی ما بود. اون فقط سر خوان عشق نشست و لقمه‌ای عشق از محبوبش تقاضا کرد. لبخندش ، همون لبخند خواهر سهراب بود. چرا که  هنوز اون جاده‌ی پر پیچ و خم رو طی نکرده وفقط به سوی منبع نور قدم برداشته.

امید من اینه که این لحظه‌ی ناب، تا ابد برای دخترکم بمونه و این پاکیِ خالص، اونو از تمامی ناملایمات و تفسیرهای نادرست جهان بیرون حفظ کنه.هرچند می‌دونیم که پاک نگه داشتن اون در این دنیا چقدر سخته.


به خاطر تمام رنجی که این دوگانگی به شما تحمیل کرده، از خداوند براتون آرامش و رهایی از این سیاهی‌های سیاست‌زده رو آرزو می‌کنم. امیدوارم روزی برسه که شما هم بتونید یک لحظه‌ی ناب بدون یادآوری درد ببینید.

سلام

 

خدا براتون نگهش داره و ان شاءالله همیشه در مسیر درست باشه و عاقبت به خیر... همه مون

پاسخ:
سلام

خیلی ممنونم از دعای خیرتون. لطف کردین
خدا عاقبت همه مون رو به خیر کنه ان شالله

از جوابتون به سایه های بیداری کفم برید 

کیف کردم 

و نظر سایه های بیداری نسبت به متدینین هم بالاخره از حالت تهاجم در اومده 

به لطف دختر شما 

شکر

پاسخ:
عزیزم ♡
:)
منکه توجه نکردم چی نوشتم
ولی خوشحالم که خوشتون اومده
امیدوارم تاثیر گذار باشه
۱۷ آبان ۰۴ ، ۰۸:۰۵ • nefelibata •

انشاءالله امام زمان(عج) تا همیشه مراقب قلب پاک‌ دخترتون هستن❤️

خدا برای هم نگه‌تون داره✨️

پاسخ:
دعای خیرتون باعث دلگرمیه

ممنون عزیزم
سلامت باشید ان شالله
۱۷ آبان ۰۴ ، ۱۱:۴۷ سایه های بیداری

احترام و ادب 

 

نظر من نسبت به متدینین ، بر خلاف نگاه شما ( کاربر محترم )

تهاجم نیست . بلکه تقابل با ذهنیت های پوچ و بی اساس است . 

و در عین حال جایگزینی اندیشۀ باور پذیر در حیطۀ واقعی انسانی است . 

نه سیر در غلو سازی های تقدس شکن . 

ببینید : 

بالای منبر دم از حسین میزند .

و برای جلب مخاطب ، و نه در شأن حسین ، میگوید : 

« اگر به اندازۀ تمام ریگهای عالم گناه کرده باشی ، 

فقط قطرۀ اشکی برای امام بریزی ، 

نه ! به اندازه ای که مژه هایت خیس بشه ، 

نه ! فقط گوشۀ چشمت تر بشه ، 

همۀ گناهان تو بخشیده می‌شود » 

 

از نظر شما و خیلی های دیگر ، 

شاید می بایست این دو سه جمله را با آب طلا نوشت . 

اما ببینیم آیا حقیقت پشت واژه ها هم همین است : 

اول : حاج آقای آخوند ! از کی تا حالا به جای خدا هم نشستی 

و گناه بندگان را می بخشی ؟ آن هم گناهی به اندازۀ همۀ 

ریگهای عالم . چه کسی به تو چنین اختیار و مجوزی داده ؟ 

خدا ؟ یا حسین ؟ 

لطفاً اگر خواستید برای پاسخ این سوال از اون توجیهات 

صد من یه غاز بفرمائید ، توجیه شفاعت را پیش نکشید . 

بخشاندن گناه به اندازۀ ریگهای عالم ، حتی در حیطۀ 

اختیارات ( رسول ) هم نیست . 

از کجا میدانم ؟ 

از همانجا که اون آخوند میداند . 

 

دوم : اگر از نگاه ( عشق ) بپردازیم و حسین را معشوق بدانیم ، 

تو چطور عاشقی هستی که برای معشوقت فقط نمی از یک قطرۀ

شور اشکت را می بخشی ؟ 

اون آخوند اصلا معنی عشق را نمی فهمد . 

که اگر می فهمید اینطور در فدا شدن امساک نمی کرد . 

فقط نم چشم ؟ 

خاک بر اون سرت با این تجلی دادن معشوق . 

باید چشم می‌دادی برای معشوق . 

اون بالا در کامنت پاسخ بانو نوشتم : 

« سجاده تر میکردی به دیدۀ اشک » 

ننوشتم : « سجاده تر میکردی به اشک دیده » 

من برای معشوق « چشم » فدا میکنم 

نه اشک شور چشم . 

 

کاربر محترم و گرامی ! 

اگر بخواهی خدا و دیگران را معشوق ببینی ، 

باید عاشق باشی 

عاشق محض . 

 

پاسخ اویس قرنی را به علی و عمر ببین : 

اویس پرسید : شما رسول را دیده آید ؟

( چون خودش هرگز پیامبر را ندید )

فاروق و مرتضی گفتند : 

بله ! ما همیشه در کنار رسول و یار غار او بودیم و هستیم . 

اویس گفت : 

اگر دیدید ، بگویید ابروی رسول پیوسته است یا باز ؟ 

فاروق و مرتضی ، بماندند . 

اویس پرسید : هیچ با رسول موافقت داشتید ؟ 

هر دو گفتند : در همه کار و همۀ موارد 

اویس دهان خویش باز کرد و دندان شکستۀ خویش نشان داد 

و گفت : آن روز که دندان رسول را شکستند ، 

من به موافقت ، دندان خویش با سنگ شکستم . 

 

معنی عشق ، یعنی این 

که اون آخوند هرگز نمی فهمد 

و امامی را تا اون حد از درجه نازل میکند 

که امام اوباش باشد . با ریگهای بیشمار گناه . 

 

حالا بگو : تهاجم 

این تهاجم نیست 

عشق است ، عشق 

 

پاسخ:
خواهر( نارسته) برای شماست


بااجازه تون من هم عرض کنم که تحلیل شما از تفاوت میان دینداری سطحی و عشق حقیقی عاشقانه به غایت دقیق بود. داستان اویس قرنی، اوج معنای فداکاری در عشق رو نشون می‌ده و مثالی عالی بود که سنگینی و عمق منظور شما از عشق رو روشن کرد..
اینحا من کاری به اعتقادات شما ندارم ولی خیلی زیبا عشق رو تفسیر کردین.
این همون دردی ست که روح دین رو آزار می‌ده؛ زمانی که امام (ع) رو به جای معشوق حقیقی، به یک ابزار برای بخشش‌های آسان تبدیل می‌کنیم. این دیدگاه کاملاً حق است.

ازاین قبیل حرفا (بخشودگی گناه با اشک و...)زیاده و به نظرمن همه این جمله ها باطنشون درسته ،فقط اونی که قرار بود انتقال بده ، اشتباه انتقال داده واین باعث کج فهمی عمومی شده ودر انتقال اون دچار خطا شدن .
اصلا قصد توجیه ندارم، زیرا عمیقاً با موضع شما موافقم 
تمرکز نقد من با اون سخنرانیه که این جمله هارو اشتباه نقل میکنه .

خدا از این صحنه ها نصیب همه پدر مادرا بکنه انشالله...

پاسخ:
الهی آمین  از ته دل🙏🏻
۱۷ آبان ۰۴ ، ۲۱:۲۶ سایه های بیداری

سپاس از پاسخ معرفت اندیش و دلنشین شما . 

اما بانو ! 

یک نکتۀ اساسی همچنان بی پاسخ مانده . 

اجازه بفرمائید پیش از بیان اون نکته ، 

برای روشن شدن موضوع ، 

داستانی از بایزید بسطامی نقل کنم . 

 

بایزید به کنار رودی رسید . آب خروشان بود و بس مهلک . 

می بایست رد میشد . به دنبال ممری آرام میگشت که طعمۀ خشم آب نشود . 

ناگهان چشمش به پسر بچه ای در پایین دست افتاد که قصد عبور داشت . 

فریاد زد : آهای پسر ! آب سخت خروشان و مهلک است . 

مراقب باش نیافتی ! 

پسرک سر بر آورد و بانگ زد : 

افتادن من سهل است 

تو مراقب باش نیافتی که پشت سرت ، امتی خواهد افتاد . 

 

اینکه این قصه راست است یا نه ؟ من نمیدانم . 

اما دنیایی سخن با خود به همراه دارد . 

 

من و شما و امثال ما ، همانند آن پسرک هستیم . 

یا از بیخ و بن ، دانشی در حد فهم درست نداریم ، یا بسیار اندک . 

اینکه بیایی بشینی توی اون جعبۀ کذب ( تلویزیون ) و 

در مقابل نود میلیون ، بگویی : 

برو یازده ماه و بیست روز ، به اندازۀ همۀ ریگهای عالم هر غلطی دلت خواست بکن ، اما این ده روز را بیا و جان پدر ، برای حسین آبقوره بگیر و اطمینان داشته باش که همۀ غلطهایت بخشوده میشود . 

تکلیف من بیسواد و عامی و خام اندیش چیه که با طناب فتوای یک نادان ، 

در چاهی سقوط کنم که خودم هم از عمق چاه با خبر نباشم . 

آیا محتسبان بی حوصلۀ روز جزا ، عجز و لابۀ مرا خواهند شنید ؟ 

یا نه ! آن سو هم مثل این طرف ، گردان کلفتان تن پرور ، 

حرف اول و آخر را خواهند زد ؟ 

 

درد من این نیست که اون گویندۀ نابخرد ، طرز گفتارش غلط بود و روز جزا هم مجازاتی شد یا نشد . 

درد من این است که با هر بایزیدی میلیونها انسان در گرداب فساد گرفتار و فرو می افتند . به امید نم چشمی و بخششی ریگ وار . 

آیا من و شما تضمینی داریم که اون دخترک پاک و معصوم که همین دیروز ، 

قامت عشق بسته بود ، 

فردا روز نیز با وجود چنین فاسدان تن پرور مفت خور ، 

باز قامتی در خلوص ببندد ؟ 

یا نه ! این ددان دون ، 

قامت پاک دخترک را ، پیش از رسیدن به معشوق ، خواهند شکست ؟ 

 

یه نگاهی به جامعه بکنید .

از هر روزنش ، بخار فساد بلند میشود 

به لطف نیم قرن نادانی همین تن پروران . 

 

نه بانو ! 

من نمی توانم به اندازۀ مهربانی شما ، 

خوش باور و خوش نیت باشم . 

 

بگذارید خاموش باشم .بانو . 

 

پاسخ:
درک می‌کنم که شنیدن حرف‌هایی که جوهرهٔ دین رو به سخره می‌گیره یا اون رو تقلیل می‌ده، چقدر می‌تونه آزاردهنده و خشم‌آور باشه..

متاسفانه( بعضی) روحانیون با ورود سطحی به مسائل دینی وبیان نکاتی که با واقعیت فاصله زیادی داره اعتماد مردم رو ازبین بردن. ومن واقعا تاسف میخورم.

اما انصافه منافق جماعت رو با روحانیون متدین و باخدا یکی بدونیم؟
بعضیا از دور بد دیده میشن...نزدیکشون که بشیم ،باهاشون همکلام بشیم تازه متوجه میشیم چقدر خوب بودن و ما اشتباه کردیم.
ما توی یک خانواده خوب هم داریم ،بد و بدتر هم داریم ولی میشه بخاطر اون یک نفر (بدتر) ، کل خانواده رو ببریم  زیر سوال؟
یا اگه درجامعه پزشکی ،یکی خطا کنه شما مینویسید پای همه ی دکترا؟

شما دیدگاهتون نسبت به برخی اقشار تغییر کرده  و فکر نکنم حرف های من ذره ای تاثیر گذارباشه.

منافق جماعت دقیقاً برای این کار می‌کنن که مردم متدین رو بدنام کنن و مرز بین دین حقیقی و ریاکاری رو  محو کنن
این ما هستیم که باید تشخیص بدیم کی راست میگه ،کی قصد تخریب داره

واقعا بعضی حرفا با عقل جور در نمیاد و این تشخیصش زیاد سخت نیست..مثلا همین اشک و پاک شدن همه گناهان!!
مگه میشه آخه؟
یا اگه سه بار سوره توحید رو بخونی ثواب ختم قرآن رو‌میگیری!!! مگه داریم؟؟؟
هرجور حساب میکنم واقعا نمیشه!
وخیلی حرفای دیگه که حضور ذهن ندارم...



محتسبان بی حوصله روز جزا؟
اینارم آخوندا گفتن؟
:)



ختم کلام : درسته اختلاف نظر داریم زیاد...ولی درکل موافقم باشما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">