درغزه هرروز عاشوراست
قابلمه به دست درصف غذا بود، ظرفشو پر کردند
بالای سرش قابلمه کج شد وریخت روی سروصورتش
ازشدت سوختگی کنترل از دست داد و کمی از غذا ریخت، ولی ظرفو ول نکرد
منم باهاش سوختم...
قریب بر ده بار دیدم فیلم رو تا منم باهاش بسوزم
پیرمرد رو دیدین تو صف غذا از حال رفت؟
پسر بچه رو دیدین که غذا تموم شده بود و چطور گریه میکرد؟
یا اون پسربچه ای که ظرف آب سنگینتراز خودشو با زحمت حمل میکرد؟
میدونید سنگ به شکم بستن یعنی چی؟
برگ درخت خوردن یعنی چی؟
خاک خوردن یعنی چی؟
یوسف رو دیدین؟
یوسف جان !من از وقتی دیدمت دیگه نتونستم درست غذا بخورم...
هرلقمه برام حکم زهرمار رو داره
چرا نمیمیرم؟
این پوستِ کلفتِ انسانی، چه سدیِ دربرابر این همه درد؟
میگن نگاه نکن افسرده میشی !!!!!، ازدست ماکه کاری برنمیاد!!!!
نگاه نکنم ؟
درک این روزهای غزه نه دین میخواهد نه آیین، فقط انسانیت میخواهد
خجالت میکشم بگم که مسلمانم..
خدایا بگذر از ما...
خدایا به مادر سادات قسمت میدیم باقیمانده زمان غیبت رو برما ببخش.
برسون منجی بشریت رو