قرار جمـعـــ ــه ...
جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۴۳ ق.ظ
مهدی جان !
دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود.
جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت
دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است
اشک سرخ می بارد به خود می گویم :
" آقایم باز هم نیامد....."
.
.
کسی نیامده جز او سر قرار خودش
نشسته غرق تماشای شیعیان خودش
چه انتظار عجیبیست اینکه شب تا صبح
کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش
.
.
چه بگویم ؟
خودم هم خسته شدم
شاید همه حرفهای من در این واژه خلاصه شود : بیــــــــــا
.
.
تمام مشکل بشر این است که خیال میکند:
ظهور یکی از راههای نجاتش است!
و حال آن که . . .
ظهور "تنها راه نجات" است.