نکاتی ناب از حاج آقا قرائتی:
ما وظیفه داریم دعـــــا کنیم
چه اجـــابت بشه چه نشه...
مگه شما شیرجه تو آب میزنی ،هردفعه چیزی از زیر آب میاری بالا..؟دعا هم همینطوره؛قرار نیست هرچی بخوای از خدا بهت بده.
ادعونی یعنی منو بخوان تا اجـــابتت کنم.نه اینکه هم به من بگی هم به دیگران رو بزنی.
ادعونی یعنی، آنچه که صلاحمه بهم بده.
یه جا خدا میگه ؛استجـــب لکم... بخوان تا اجابتت کنم.
یه جا میگه؛استجیبوا لله ولرسول،تو هم خدا ورسول اجابت کن،تا اجابتت کنم.
در دعا تکلیف مشخص نیست.
💠🔷🔹🔹 بیچاره، بنی آدم🔹🔹🔷💠
امام زین العابدین علیه السلام درکلماتی دلنشین می فرماید:
مسکین ابن آدم، له فى کلّ یوم ثلاث مصائب لا یعتبر بواحدة منهنّ.
🔸🔸حضرت امام زین العابدین علیه السّلام فرمود:
بیچاره فرزند آدم براى او در هر روزى سه مصیبت است که به هیچ یک از آنها عبرت نمىگیرد، و اگر عبرت بگیرد سهل و آسان شود بر وى امر دنیا.
1⃣امّا مصیبت اوّل: کم شدن هر روز است از عمر او. همانا اگر در مال او نقصان پدید آید مغموم شود با آن که جاى درهم رفته درهمى مىآید و عمر را چیزى بر نمىگرداند.
2⃣مصیبت دوّم: استیفاء روزى او است، پس هرگاه حلال باشد حساب از او کشند، و اگر حرام باشد او را عقاب کنند.
3⃣مصیبت سوّم: از این بزرگتر است. پرسیدند چیست؟ فرمود: هیچ روزى را شب نمىکند مگر این که به آخرت یک منزل نزدیک مىشود لکن نمىداند که به بهشت وارد مىشود یا به دوزخ.
بحارالانوار
سال گذشته همین روزا...
همسرم قرار بود بره کربلا...یه سری اتفاقات پیش اومده باعث شد که به کل فراموش کنیم ! تا اینکه یه هفته به اربعین مونده بود ،تازه یادش افتاد که قرار بود کجابره!
تمام تلاشش رو کرد تا بتونه گذرنامه رو تمدید کنه. یک روز قبل از اربعین(پنجشنبه) خبر دادن که گذر نامه آماده ست...(البته هرروز پیگیرش بود..ولی هیچ خبری نبود)
دیگه همه چی اماده بود.ولی دیر شده بود! برای راهپیمایی اربعین دیر شده بود...گفت اشکالی نداره بازم امتحان میکنیم..
وقتی رفت تا پرس وجو کنه..گفتند که به دلیل ازدحام جمعیت نمیشه دیگه، میگن جانیست،هزاران زائر در مرز مهران بلاتکلیفین،برای رفتن یا نرفتن..
آقا جـــــانم ؛ گفتند:جــــــــــــــــــــــــــــا نیـــــــــــــــست!
یکی از مهمترین پیامهای حجاب این است که زن انسان است ،
یعنی قبل از اینکه انوثیت و زنانگی داشته باشد یک انسان است .
ما نمیتوانیم به قول بعضی از افرادی که در نظام غربی مطالبی نوشته اند و این عقیده را دارند که ما به جای اینکه به زنها بگوییم حجاب بر سر کنند یا آرایش نکنند ؛ مردان را ادب کنیم!
آقـــا دلمـــ گرفته.....هوای گـــریه دارم
امام رضا دخیلتم....
برس به دادم...
کــــــــربلا...
حســـــــرت...
حـــــــــــــــرم...
اَربَـعــــــــــــــــیـن...
پـــــای پـــــیــــــــاده...
بین الحــــــــــرمــــیـــــن...
یـا ابـا عبــــدالله الحــــــسین ع...
وقتی کودکی متولد می شود اگر او را در زندان کوچکی بزرگ کنیم ، دنیای او به همین زندان ختم می شود ، با در و دیوار آن انس می گیرد و تمام دنیای او همین حصار کوچک است و چه بسا که به این دنیای کوچک چنان عشق و علاقه ای پیدا می کند که دوست ندارد به بیرون حصار قدم بگذارد و حتی فکر رفتن آن طرف او را ناراحت می کند زیرا شناختی از بیرون حصار ندارد .
حال اگر این کودک در سن 18 سالگی بتواند یک آجر از دنیای کوچک و تنگ و تاریک خود را بردارد و آن طرف را ببیند تازه متوجه می شود که چه دنیای بزرگتر و بهتری در انتظار اوست بنابراین دیگر از پا نمی نشیند و تلاش می کند تا خود را از این حصار نجات دهد .
خود شناسی یعنی همین از حصار کوچک تن گذشتن و رسیدن به دنیای حقیقی اگر ما بتوانیم قسمت کوچکی از دنیای ماورایی را با استفاده از خود شناسی و خدا شناسی درک کنیم دیگر دلمان به این دنیا بند نمی شود و مدام هوای عالم بالا را می کند و بالطبع برای رسیدن به آن دنیا و درک لذت های آن تلاش می کند . مثل کسی که از شوق سفری که در پیش دارد از مدت ها قبل تدارک آن را می بیند و هر لحظه که به زمان مسافرت نزدیکتر می شود شاداب تر می گردد …
مثل شهداء؛ که از خود گذشتند و به معبود رسیدند
"من عرف نفسه فقد عرف ربه "
عزاداریهاتون قبول ان شاالله
التماس دعای مخصوص
یاعلی
◇داستان این شهید رو بخونیدو ببینید بعضی وقتها گذشت از یک گناه آدم رو به چه جاهایی نمیرسونه...
+یه روز با رفقا رفته بودیم دماوند،یکی از بزرگــتر ها گفت:احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار.....
منم راه افتادم....راه زیاد بود،کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رود خانه نزدیک شدم.تا چشمم به رود خانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن، نمیدانستم چه کار کنم.همان جا پشت درخت مخفی شدم...
می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم.پشت آن درخت وکنار رودخانه ،چندین دختر جوان مشغول شنا بودند.همان جا خدا را صدا زدم وگفتم خدایا کمکم کن.خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم ،هیچ کس هم متوجه نمیشود.امـــا خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.
از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم.خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود.یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود:هرکس برای خدا گریه کند، خداوند اورا خیلی دوست خواهد داشت...گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم.حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات میکردم.خیلی با توجه گفتم یا الله......یا الله.........به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همۀ اطراف شنیده میشد.به اطرافم نگاه کردم، صدا از همۀ سنگریزه های بیابان و درخت ها وکوه ها می آمد!!!!
همه میگفتند: سبوح القدوس و رب الملائکة و الروح....
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد....
✎ در سـال1391 ، دفترچه ای که 27 سال پس از شهــادت احـمد آقا داخل کیفـی قدیمـی که متعلق به ایشون بود ،بدست آمــد.در آخرین صفحه نوشته بود که...
در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم ،حضرت مهدی(عج) را زیارت کردم...
شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید وما مرده ایم...
◇کتاب عارفانه سیره عملی فرار از گناه شهید احمد علی نیری.