๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑
ســــــٱئڵ ګـۇې تۅٱم یٲزۿـــــــړٲ
🔻ماجرای پولهایی که شهدای «مدافع حرم» گرفتند!
🔅 یکی از لای جمعیت گفت:خدا می داند چقدر از بودجه مملکت خرج این ماجراجویی این آقایان می شود!
دیگری گفت: به هر کدامشان ۷ میلیون می دهند!
آن دیگری بلافاصله گفت: بابا به دلار می دهند!!
خانمی که کنار من بود گفت:اصلاً به ما چه و به اینها چه که می روند! فکر کنم اجبارشان می کنند!!
جوانی با لبخند گفت:این شهدا پولکی اند!
پیرمردی گفت:شاید هم ماهانه یک مبلغ به خانواده هاشان می دهند!!
و…
هر کلامی که از دهانشان خارج می شد انگار تیری برقلبم می زدند،حرف هایی ازجنس بی عدالتی و در اوج ناسپاسی ازاین شهیدان، جنس این حرفها ،جنس تبلیغات غرض آلود دشمن از طریق ماهواره ها بود و من همچنان مات ومبهوت شده بودم و بغضی راه گلویم را گرفت،یاد وصیت یکی از شهدای مدافع حرم افتادم که نوشته بود:
«اگر در کربلا نبودیم،اگر سالهاست که حسین حسین ویا زینب می گوییم، امروز وقتش رسیده است،نباید بگذاریم دوباره زینب به اسیری برود»یا شهیدی که گفت:«خدا کند در این راه قطعه قطعه شوم تا رو سفید باشم، یا آن شهید افغانی که گفت:مادرم فوت کرده است،آمدم سوریه تا مادرم جلوی حضرت زینب و حضرت زهرا روسفید شود»
با خودم گفتم ای شهیدان ازکجای سرزمینتان بگویم!!برخیزید ای سرفرازان سرزمینم،چگونه شماتاب آورده اید! از این همه حرف های اندوهناک. نکند این حرف های بی محتوا تفکرنسل جوان ونسل های آینده راخدشه دارکند برخیزید!
دوباره به تصویر کنار چهارراه نگاه کردم چهره خندان شهید حاجیوند به من انرژی می داد، انگار شهید داشت به این حرفهای مفت می خندید.چراغ سبز شد واتوبوس راه افتاد، دوست داشتم فریاد بزنم و به آنها بگویم : چقدر ذهنتان دنیایی و کثیف است،آخر قیمت نگاه منتظر مادر سید مجتبی و علیرضا چقدر است؟دل تنگیهای«یسنا»دختر سه ساله شهید هیودی برای پدر،با چه مبلغی قابل معامله است؟شما که آدمهای مادی هستید پس چرا برای گرفتن این پول پا پیش نمی گذارید؟! آدم چقدر باید حقیر باشد تا در مورد افرادی که جانشان را برای امنیت آنان داده اند اینگونه سخن بگویند!
برخیزای شهید تو چه صبوری و من چه سردرگم دراین اتوبوس یک لحظه ازهمهمه ی درون اتوبوس به خودم آمدم که ازمسیر همیشگیم ردشده ام..
بگذاریدآخراین قضیه واقعی رااین طور به اتمام برسانم.
مادران شهید ابوالقاسمی،قیاسی و همسرشهیدهیودی و... بگذارید هرچه دلشان خواست دراین روزهایی که فضای شهر پرازهیاهو و پر ازحرف هایی ازجنس دل سوختن شده است بگویند. بگذارید بگویند همسرشما برای پول رفته است.بگذارین بگویند؛ مردم پشت سرخدا هم حرف می زنند!نمی دانند زندگی یعنی همان هیودی که از یسنایش برای دفاع وآرامش ماگذشت.زندگی یعنی قیاسی که وقتی وصیت نامه اش رامی خواندم نوشته بود دوست دارم بدنم پاره پاره شود فقط قطعه ای کوچک برگردد تامردم زیر جنازه من خسته نشوند، بگذارید بگویند؛ شما هم مثل شهدایتان صبور باشید.
اتوبوس به ایستگاه رسید…
و با خود گفتم :آنها درست می گویند این شهدا پول گرفته اند
شهدا اجرت کار خود را خواهند گرفت اما نه اُجرتی دنیایی؛بلکه أجرتی آسمانی است! این شهیدان پول های کلانی از حسین فاطمه (س)می گیرند و ماهیانه بی بی عالم و دخترش زینب کبری(س)سود این پول های میلیونی رابه حساب خانواده هایشان واریزمی کند.بگذارید بگویند
مکث کنید قضاوت بس است.
آل عمران/ 164
به اطراف آسمان ها نظر می دوخت و کرانه های زمین و دریاها و دره ها و دشت ها و بیابان ها را از نظر می گذرانید و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهی، درس عبرت می آموخت.
ازآنچه می دید، به یاد عظمت خدای آفریننده می افتاد. آن گاه با روشن بینی خاصی به عبادت خداوند اشتغال می وزید. چون به سن چهل سالگی رسید خداوند نظر به قلب وی نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.
در آن لحظه خداوند فرمان داد درهای آسمان ها گشوده گردد.
محمد صلی الله علیه و آله از آنجا به آسمان ها می نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد صلی الله علیه و آله آنها را می دید.خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سر محمد صلی الله علیه و آله و چهره او معطوف داشت.
در آن لحظه محمد صلی الله علیه و آله به جبرئیل که در هاله ای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوی او آمد و گفت: ای محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟
" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ..
جبرئیل گفت: "نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدائی که انسان را از ماده پست (نطفه) آفرید. بخوان که خدایت بزرگ است. خدائی که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهائی یاد داد که نمی دانست"
آیه 1 تا 5 سوره علق
پیامبر(ص) در قران به:
رحمـة للعالمینسوره انبیاء 107
بشیر ونذیر همه ی مردم عالمسوره سبا28
منّت بر مؤمنینسوره نحل 89
دارای خُلقِ عظیمسوره قلم 4
شاهد وشهید بر امتسوره نحل 189
خاتم انبیاءسوره احزاب 40
وعده پیروزی حتمی دین اوسوره صف 9
نرمش ولطافت در اخلاق سوره آل عمران 59
توصیف شده است.
راستی، حضرت محمد(ص) چه کرده است؟
نکاتی ناب از حاج آقا قرائتی:
ما وظیفه داریم دعـــــا کنیم
چه اجـــابت بشه چه نشه...
مگه شما شیرجه تو آب میزنی ،هردفعه چیزی از زیر آب میاری بالا..؟دعا هم همینطوره؛قرار نیست هرچی بخوای از خدا بهت بده.
ادعونی یعنی منو بخوان تا اجـــابتت کنم.نه اینکه هم به من بگی هم به دیگران رو بزنی.
ادعونی یعنی، آنچه که صلاحمه بهم بده.
یه جا خدا میگه ؛استجـــب لکم... بخوان تا اجابتت کنم.
یه جا میگه؛استجیبوا لله ولرسول،تو هم خدا ورسول اجابت کن،تا اجابتت کنم.
در دعا تکلیف مشخص نیست.
💠🔷🔹🔹 بیچاره، بنی آدم🔹🔹🔷💠
امام زین العابدین علیه السلام درکلماتی دلنشین می فرماید:
مسکین ابن آدم، له فى کلّ یوم ثلاث مصائب لا یعتبر بواحدة منهنّ.
🔸🔸حضرت امام زین العابدین علیه السّلام فرمود:
بیچاره فرزند آدم براى او در هر روزى سه مصیبت است که به هیچ یک از آنها عبرت نمىگیرد، و اگر عبرت بگیرد سهل و آسان شود بر وى امر دنیا.
1⃣امّا مصیبت اوّل: کم شدن هر روز است از عمر او. همانا اگر در مال او نقصان پدید آید مغموم شود با آن که جاى درهم رفته درهمى مىآید و عمر را چیزى بر نمىگرداند.
2⃣مصیبت دوّم: استیفاء روزى او است، پس هرگاه حلال باشد حساب از او کشند، و اگر حرام باشد او را عقاب کنند.
3⃣مصیبت سوّم: از این بزرگتر است. پرسیدند چیست؟ فرمود: هیچ روزى را شب نمىکند مگر این که به آخرت یک منزل نزدیک مىشود لکن نمىداند که به بهشت وارد مىشود یا به دوزخ.
بحارالانوار
وقتی کودکی متولد می شود اگر او را در زندان کوچکی بزرگ کنیم ، دنیای او به همین زندان ختم می شود ، با در و دیوار آن انس می گیرد و تمام دنیای او همین حصار کوچک است و چه بسا که به این دنیای کوچک چنان عشق و علاقه ای پیدا می کند که دوست ندارد به بیرون حصار قدم بگذارد و حتی فکر رفتن آن طرف او را ناراحت می کند زیرا شناختی از بیرون حصار ندارد .
حال اگر این کودک در سن 18 سالگی بتواند یک آجر از دنیای کوچک و تنگ و تاریک خود را بردارد و آن طرف را ببیند تازه متوجه می شود که چه دنیای بزرگتر و بهتری در انتظار اوست بنابراین دیگر از پا نمی نشیند و تلاش می کند تا خود را از این حصار نجات دهد .
خود شناسی یعنی همین از حصار کوچک تن گذشتن و رسیدن به دنیای حقیقی اگر ما بتوانیم قسمت کوچکی از دنیای ماورایی را با استفاده از خود شناسی و خدا شناسی درک کنیم دیگر دلمان به این دنیا بند نمی شود و مدام هوای عالم بالا را می کند و بالطبع برای رسیدن به آن دنیا و درک لذت های آن تلاش می کند . مثل کسی که از شوق سفری که در پیش دارد از مدت ها قبل تدارک آن را می بیند و هر لحظه که به زمان مسافرت نزدیکتر می شود شاداب تر می گردد …
مثل شهداء؛ که از خود گذشتند و به معبود رسیدند
"من عرف نفسه فقد عرف ربه "