میخوام به یاد قدیما(مثلا الان پیر شدیم)😨 جشن بگیریم و مثل بچه ها اینجا رو تزیین کنیم
چه اشکالی داره!همش که نباید جدی بود😞
چه اشکالی داره ما بچه شیعه ها خودمون این رسم رو عوض کنیم و آیین زیبای خودمون رو رونق بدیم
تاکورشه چشم همه ی اونایی که فکرمیکنن میتونن عقایدغلط خودشونو وارد فرهنگ وتمدن مامسلمونای ایرانی کنن
مقام معظم رهبری
ماکه روی حجاب اینقدرمقیدیم بخاطراین است که حفظ حجاب به زن کمک میکند
تابتواند به آن رتبه معنوی عالی خود برسدودچارآن لغزش های بسیار لغزنده ای که سر راهش قرار داده اند نشود
خودتان را مجهز کنید
مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهای فرهنگی - هنری بروید و پذیرای جوانها باشید. با روی خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. ممکن است ظاهر زنندهای داشته باشد؛ داشته باشد.
کم کاری کردیم در این جبهه!
بی تاب از حرارت تکلیم، از قله «نبوت» باز می گردد.
آنک ندای «اقرأ باسم ربک الذی خلق» در جانِ روشن پیامبر صلی الله علیه و آله طنین انداخته است .
قرآن، بر قلب مبارک پیامبری نازل می شود که امین وحی است و دلسوز مؤمنان...
مردی از نسل ابراهیم، به پیامبری مبعوث می شود تا دیگر بار کعبه را از آلایش بت ها پاک سازد.
سالی که بهارش قدم فاطمه(س) باشد
صدها برکت از کرم فاطمه(س) باشد
امید که یک مژده ز صدها خبر خوش
پیغام فرج در حرم فاطمه(س) باشد
یه مادرهایی هم هستند
که این روزها ، خودشان
می روند و می نشینند
کنار فرزندان خود
و از آرزوهایشان می گویند
از دل خوشی هایی که برای خوشی دیگران فدا کردند ..
ولادت بانوی مهربانی ها، کوثر عالم، حضرت زهرا (س ) بر مادران، بانوان و رهروان آن حضرت مبارکـــــــ
بسمـ ڒب أڵزۿـــــړٱ(س)
لَگدی خورد به دَر،، در که نه،، دیوار شِکَست..
خانه لَرزید و تَمامِ تَنِ تَب دار شِکَست...
سَمت دیوار و دَر آنقَدر هُجوم آوردند...
عاقِبَت پَهلوی آن مادَر بیمار شِکَست...
توی آتَش نِگران بود و به خود می پیچید...
استخوانهای ضَعیف تَنَش اِنگار شکست...
کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت...
سینه ی زخمی او با نوک مسمار شِکَست...
اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها [و السّرّ المستودع فیها] بعدد ما أحاط به علمک.
بارپروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامیاش و فرزندان عزیزش [و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی]، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.
....وسرالمستودع فیها...
"من ردای خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پیچیدم (کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) به پاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آوردهاند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را مانند واپسین دم زندگی به رنج وا میدارد. (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیکتر است، شکیبایی ورزیدم، در حال که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود، با دیدگان خود مینگریستم که میراثم را به غارت میبرند!
"نهج البلاغه،خطبه۳
مهدی جان؛
روضه ی سنگین نمی خواهد!
همین کافیست که؛
دست های مـــــادرت بالا نیاید در قنوت...