๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

ســــــٱئڵ ګـۇې تۅٱم یٲزۿـــــــړٲ

๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

ســــــٱئڵ ګـۇې تۅٱم یٲزۿـــــــړٲ

๑°•عطـــــرخـــــاکــــ •°๑

*
*
م‍ ‍ا ز ن‍ ‍د ه ‍ ب‍ ‍ه ‍ آن‍ ‍ی‍ ‍م ک‍ ‍ه ‍ آر ا م ‍ ن‍ ‍گ‍ ‍ی‍ ‍ر ی‍ ‍م
م‍ ‍و ج‍ ‍ی‍ ‍م ک‍ ‍ه آس‍ ‍و د گ‍ ‍یِ م‍ ‍ا ع‍ ‍د م م‍ ‍ا س‍ ‍ت
.
.
.

آخرین نظرات

  • ۲۶ مرداد ۰۴، ۰۰:۱۴ - سایه های بیداری چشم .
حاج محمداسماعیل دولابی:
شب‌های ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید.
وضو بگیرید
نماز بخوانید
کم حرف بزنید
کم قصه بگویید!
این چیزهایی که در تلویزیون نشان می‌دهند برای تفریح است یا برای بچه‌ها!
شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید،کمی به کارهایتان برسید.

نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید.
افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، به دعایی، به ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید.
با خودتان خلوت کنید،به قرآن نگاه کنید،با اینکه اصلا ساکت بنشینید،این خیلی قیمتی است.

آدم افطار حقیقی را با خدا می‌کند، افطار حقیقی که خوردن نیست،ابعث حیا، آن افطار است...

نماز پیامبر(ص) است...
روزه علی(ع) است...
افطار خداست...

از افطار بالاتر هم چیزی نیست،علی(ع) روزه است؛ یعنی هر که علی(ع) را قبول کند در دنیا کم حرف می‌زند، آلوده نمی‌شود.
ذکر دنیا را کم می‌کند ادعایش از بین می‌رود...

هر که پیغمبر را نگاه کند نماز خوانده است. ذکر خدا می‌گوید، دعا می‌کند، صلوات می‌فرستد...

همینطور می‌آید جلو تا خدا را ملاقات می‌کند و می‌گوید اشهد، خدا را دیدم!
اشهد ان لا اله الا الله می‌گوید و بالا می‌رود...

رمضـــــان مبـــــــارکـــــــــــ
التماس دعــــــــــا....
سائل الزَّهرا♡
۰۵ خرداد ۹۶ ، ۰۵:۰۵ ۸ نظر

ای رهبر با صلابت من

لبخند تو انفجار نور است..........بر قلب پر از حکایت من

سائل الزَّهرا♡
۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۵۰

بی تاب از حرارت تکلیم، از قله «نبوت» باز می گردد.

آنک ندای «اقرأ باسم ربک الذی خلق» در جانِ روشن پیامبر صلی الله علیه و آله طنین انداخته است .

قرآن، بر قلب مبارک پیامبری نازل می شود که امین وحی است و دلسوز مؤمنان...

مردی از نسل ابراهیم، به پیامبری مبعوث می شود تا دیگر بار کعبه را از آلایش بت ها پاک سازد.

سائل الزَّهرا♡
۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۴۴ ۷ نظر

ایام ولادت ائمه معصومین که نزدیک میشه،مخصوصا ولادت هایی که مناسبت هم دارن ،مثل روز پدر،روز مادر..حس غریبی پیدا میکنم..خودم هم نمیدونم اسمش رو چی بزارم...فکر کنم از شوروشوق زیادی باشه :) باید در مصرف خوشحالی صرفه جویی کنم:) به قول استاد رائفی پور ،مداحی که شور میخونه اگه حرکت نکنه ویا به سروسینه نزنه فاتحه قلبش خونده ست!! حالا شده حکایت بنده:) خیلی خیلی دوست دارم این ایام یه کارایی بکنم ولی بعضی وقتا فرصت نمیشه (هم فضای حقیقی هم فضای مجازی)...مثلا یکیش اینکه دوست دارم حتما حتما این ایام فعال باشم!،ولی  گاهی حتی نمیتونم بیام واز مطالب عزیزان استفاده کنم، و فکر این موضوع  باعث میشه همون حس غریب رو پیدا کنم :l ...فضای حقیقی بماند...

در فضای حقیقی دوست می دارم کار فرهنگی انجام بدم،مثلا یکی از دوستان سال پیش روز نیمه شعبان چند شاخه گل تهیه کرده و به مردم هدیه میداد وجالب اینجاست که بعضیا اصلا نمیدونستند که اونروز چه روزی بود!!!

ولی من هیچ وقت نتونستم به افکارم جامه ی عمل بپوشونم...تنها کاری که تونستم انجام بدم پخش شیرینی بود با اون همه افکـــــــــــــارم :) خسته نباشم ..

ولی خیلی خوبه وقتی تو سطح شهرمیچرخی و خوشحالی مردم رو که میبینی ،از خوشحالیشون توهم خوشحال میشی...همه به نوعی میخوان خوشحالیشون رو نشون بدن ،با پخش شیرینی و شربت و... واین خیلی خوبه...حس خوبیه:)

سائل الزَّهرا♡
۲۱ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۳۰ ۶ نظر

سالی که بهارش قدم فاطمه(س) باشد

صدها برکت از کرم فاطمه(س) باشد

امید که یک مژده ز صدها خبر خوش

پیغام فرج در حرم فاطمه(س) باشد


یه مادرهایی هم هستند

که این روزها ، خودشان

می روند و می نشینند

کنار فرزندان خود

و از آرزوهایشان می گویند

از دل خوشی هایی که برای  خوشی دیگران فدا کردند ..

ولادت بانوی مهربانی ها، کوثر عالم، حضرت زهرا (س ) بر مادران، بانوان  و رهروان آن حضرت مبارکـــــــ

سائل الزَّهرا♡
۲۹ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۴ موافقین ۸ مخالفین ۰

در هیاهوی شب عید تو را گم کردیم

غافل از آنکه شما اصل بهاری آقا..

چنین که یــخ زده ایمان من اگر هر روز 

هـزار بـار بـیـاید بهـــــار کـافی نیست 

خودت دعـــا کن ای نازنیــن که برگردی 

دعای این همه شب‌زنده‌دار کافی نیست 

  

نگاه می‌کنم به خودم و به دور و برم... سیاهی... سیاهی... شده‌ام مشکی پررنگ... پرکلاغی..

تشنه‌ام... تشنه کمی سپیدی که از خویش دریغ کرده‌ام...

می‌خواهم بگویم از آنچه در دلم جاری است... اما ... آقای بی قراری هایم خبر داری از آنچه بر من رفته و می‌رود... دستم بگیر، مگذار غرق شوم... اینجا میان مردم، در تنهایی... آه تنهایی!... هیچ‌گاه دست از سر دلم بر نمی‌داری. 

دلم باید به آهستگی حمل شود، چون ترک خورده ... شکستنی است.

صورت خیس از اشکم زیر هجوم داغ غربت به سله نشسته... نمی‌دانم پشت کدامین دیوار این شهرهای آهنی، یاد شما را جا گذاشته‌ام...

آه دلم! که توبه‌هایش مایه خنده فرشته‌ها شده، اما... همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا... همان که هنوز به عشق جمعه‌هایت زنده است... همان که لحظاتی ست که برای آخرین بار توبه‌اش را ریختم توی جعبه‌ای از امید و دادمش دست فرشته‌ای که برسوندش دست خدا...


 روی جعبه نوشته شده بود...


دیوارها چقدر بلندند... بلند به اندازه قامت گناهانم...

 قد و قامت توبه‌هایم آنقدر کوتاه شده که حتی پرچین‌های باغ سرما زده همسایه هم برایم به دیوارهای برجی می‌ماند تسخیر ناشدنی.

آقا جان دست دلم را بگیر... مگذار مسخر اغیار شود... 


أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج

سائل الزَّهرا♡
۲۸ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۰۰


خوش بحال بقیع!

خوش بحال کفتران بقیع!

خوش بحال بادهای سرگردان بقیع!


نفس کشیدن درحوالــــ ـــــی تو

رویای پُرتکرارِ لحظه های من است.


هزارسال است

که چشمِ اهل زمین،براه نشانیِ تو خشک شده؛ مــــ ـــ ـــادر

شهادت بی بی دوعالم حضرت فاطمه زهـــرا*س* بر ساحت مقدس امام زمان عج وشیعیان آن حضرت تسلیت

سائل الزَّهرا♡
۱۱ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۱۰

بسمـ ڒب أڵزۿـــــړٱ(س)

لَگدی خورد به دَر،، در که نه،، دیوار شِکَست..

خانه لَرزید و تَمامِ تَنِ تَب دار شِکَست...

سَمت دیوار و دَر آنقَدر هُجوم آوردند...

عاقِبَت پَهلوی آن مادَر بیمار شِکَست...

توی آتَش نِگران بود و به خود می پیچید...

استخوانهای ضَعیف تَنَش اِنگار شکست...

کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت...

سینه ی زخمی او با نوک مسمار شِکَست...

اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها [و السّرّ المستودع فیها] بعدد ما أحاط به علمک.

بارپروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی‌اش و فرزندان عزیزش [و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی]، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.


....وسرالمستودع فیها...

سائل الزَّهرا♡
۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۱ ۱۰ نظر

"من ردای خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پیچیدم (کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) به پاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آورده‌اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را مانند واپسین دم زندگی به رنج وا می‌دارد. (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیک‌تر است، شکیبایی ورزیدم،  در حال که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود، با دیدگان خود مینگریستم که میراثم را به غارت می‌برند!

"نهج البلاغه،خطبه۳

سائل الزَّهرا♡
۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۰ ۴ نظر

مهدی جان؛

روضه ی سنگین نمی خواهد!

همین کافیست که؛

دست های مـــــادرت بالا نیاید در قنوت...

سائل الزَّهرا♡
۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۳۴

السلام علیڪ یا فاطمہ الزهرا(س) 

بایَــد لِباٰسِ نُوڪـــــریَ امْ را بہ تَــن ڪٓــنمْ

حَـیَ عَــلَے العَزایِ شُمـــا، مے رِسَـدْ بِـگوُش


آجرک الله یا صاحب الزمان عج

ایام فاطمیه تسلیت

التماس دعا

سائل الزَّهرا♡
۲۲ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۳۰ موافقین ۶ مخالفین ۰